مستان سلامت می کند

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۴۷ ق.ظ

دیشب صدای تیشه از بیستـون نــیامـد

ای وای بر اسیــری کز یاد رفته باشــد

 

در دام مـانده باشـد صیـاد رفتـه باشـد

 

آه از دمــی که تــنها با داغ او چو لاله

 

درخون نشسته باشم چون باد رفته باشد

 

دیشب صدای تیشه از بیستـون نــیامـد

 

شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

 

خونش به تیـغ حســرت یارب حلال بادا

 

صیدی که از کمندت آزاد رفتـه باشــد

 

از آه درد نــاکـی سـازم خـبـر دلـت را

 

 وقتی که کوه صبرم بر بـاد رفته باشـد

 

رحــم از بر اسیری کـز گرد دام زلفـت

 

 با صد امـیدواری نـاشـاد رفتــه باشـــد

 

شـادم که از رقـیبـان دامن کشـان گذشتـی

 

گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشـد

 

پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا

 

مجنون گذشتـه باشـد فرهـاد رفتـه باشـد


شاعر : حزین لاهیجی

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۴۷
جوان انقلابی
چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۴ ب.ظ

من که شاعــر نیستم

عاقبت با یک غــــــزل، او را هــــوایی میکنم
بعدِ عـــاشق کردنش، خود را فــــدایی میکنم


گفته اند او عاشقِ شعر است و شاعر پیشگی
با همـــــین ترفــــنــــد، از او دلربــــــایی میکنم


من که "شاعــــــر" نیستم، اما به عشقِ او چنین
در میــــــانِ دوستان، "شـــاعر نمـــایی" میکنم !!


قلب او سنگیـــست، من میکوبمش با شعــر ناب
کــــعبه ای می ســـــازم از آن و خــــدایی میکنم


او طــلســـمم کرده با آن چشــــم های آبی اش
شــــعـــر میخوانم، نگــــاهش را گــدایی میکنم


من به اعــجاز "غـــــزل" بر قـــــــلب ایمان دارم و
آخــــرش هم با "غــــــزل" او را هــــــوایی میکنم

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۳ ، ۱۹:۳۴
جوان انقلابی